به گزارش مشرق، کبری سیلسهپور همسر شهید سید علی اندرزگو در آئین اختتامیه سومین جایزه ادبی شهید اندرزگو گفت: سید علی اندرزگو با شهدای دیگر فرق دارد. این شهید به دست رژیم پهلوی به شهادت رسید. برای او مجلس ختمی گرفته نشد تا مردم او را نشناسند. سید علی اندرزگو را با لباس دفن کردند.
وی ادامه داد: ما با هم ۹ سال زندگی کردیم که ۷ سال آن را فرار کردیم تا رژیم پهلوی همسرم را شناسایی نکند. حاصل زندگی مشترک ما ۴ فرزند پسر بود که همه کودک بودند و پدرانشان را شهید کردند.
همسر شهید اندرزگو افزود: بعد از اینکه در ۱۹ رمضان سید علی اندرزگو را به شهادت رساندند، مأموران رژیم پهلوی ریختند منزل و اسلحه و کیفها را بردند. من و چهار فرزندم در زندان اوین به اسارت رفتیم. وی گفت: از همسر شهیدم یاد گرفتم هر کاری برای رضای خدا انجام بدهم. همیشه به من میگفت: «هر کاری میکنی بگو خدایا برای رضای تو انجام می دم.»
سیلسپور گفت: روزی با سید علی اندرزگو مشغول صحبت بودم. به او گفتم: «این همه میگویی شاه میرود، پس چرا نمیرود؟» سید علی اندرزگو گفت: «صبر کن، شاه میرود. دو سال اول انقلاب همه ملت ایران مورد امتحان خدا قرار میگیرند و بعد از دو سال سید علی نامی میآید رئیسجمهور میشود و بعد از چند سال که بگذرد آقا امام زمان ظهور میکند.» به او گفتم: «سید علی؟ منظورت خودت هستی؟» همسرم گفت: «نه، آن زمان من نیستم. قدر سیدعلی که میآید را بدانید.» این صحبت و پیشگویی همسرم درباره ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب بود. به خدا هرکس دست از آقا بکشد ضرر کرده است. این چیزی است که شهید اندرزگو به من گفت. قدر این دوران را بدانید و ناشکر نباشید. شما زمان پهلوی را ندیدهاید و زندگی نکردهاید، خیلی سخت بود. برای اینکه انقلاب به ثمر بنشیند خیلی خونها دادهایم. شهید اندرزگوها خیلی زحمت کشیدهاند. من و شهید اندرزگو همیشه در حال فعالیت انقلابی و عوض کردن خانه بودیم. یادم میآید در یک ماه ۷ بار خانه مان را عوض کردیم تا همسرم شناسایی نشود، چون همیشه ساواک دنبالش بود. ما حتی روی حصیر زندگی کردهایم.
وی ادامه داد: یکدفعه کارتر با همسرش به ایران آمده بود، شهید نشسته بود و از تلویزیون نگاه میکرد؛ گفتم: «آقا! برای این قضیه هیچ کار نکردی!؟» چون گفته بود ۶ ماه میخواهم زحمت بکشم و ان شاالله پهلوی را از بین ببرم. گفتم: «پس چه شد؟ چرا راهی پیدا نمیکنی؟ باز دوباره امریکاییها به ایران آمدند!» به من گفت: «پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین میرود!» بعد از آتش قلیان یک ذغال سرخ برداشت و روی دست گرفت، گفت: «حفظ دین برای مردم در آخرالزمان مثل تحمل کردن آتش این ذغال میماند!» قشنگ کف دستش بود؛ گفتم: «آقا! دستت نمیسوزد؟» گفت: «بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزد.»این آتش برای فهم چگونگی دینداری مردم در آخرالزمان واقعاً برای من جالب بود که دستش نسوخت، یعنی همانطوری که ذغال را کف دستش نگه داشت، دوباره آن آتش سرخ را گذاشت روی همان قلیان.
در پایان این مراسم یکی از خانمها از میان جمعیت گفت: «حاج خانم برای نابودی اسرائیل دعا کنید.» همسر شهید اندرزگو سه بار دعا کرد: «الهی اسرائیل نابود بشود.» همه شرکت کنندگان در این اختتامیه هر بار بعد از دعای همسر این شهید با صدای بلند گفتند: «الهی آمین.»